فهرست مطالب:

چگونه همسر خود را با دمپایی فریب دهید
چگونه همسر خود را با دمپایی فریب دهید

تصویری: چگونه همسر خود را با دمپایی فریب دهید

تصویری: چگونه همسر خود را با دمپایی فریب دهید
تصویری: Охламон фильм 1993 года HD Туркменфильм Ohlamon turkmen film #turkmenfilm 2024, نوامبر
Anonim

چگونه شوهرم را با دمپایی فریب دادم: با تشکر از مادربزرگم ، علامت را خواستار شدم

Image
Image

اگر خواب دیدن یک شاهزاده خوش تیپ را دارید و او در آستانه خانه ظاهر نمی شود ، از کنار این مقاله عبور نکنید. من می خواهم یک روش بسیار ساده و بنابراین از نظر من یک روش مبتکرانه را با شما در میان بگذارم که به لطف آن با مرد رویاهایم آشنا شدم.

من مدت زمان طولانی تنها بودم ، زیرا طبق این اصل زندگی کردم که تنها بودن از هر کسی بهتر است. خوب ، دوست نداشتم "کسی را برای سلامتی" ملاقات کنم ، می خواستم این یک بار و برای همیشه باشد. اما برای این کار لازم است که یک فرد با پارامترهای زیادی مطابقت داشته باشد که حتی مشخص نیست که از کجا ، چگونه و از کجا جستجو را شروع کند.

یک بار داشتم مادربزرگم را ملاقات می کردم. و مادربزرگ من یک زن مدرسه قدیمی است ، در هشتاد سالگی سر او به اندازه 20 سالگی روشن است و به لطف تدبیر و خرد دنیوی همیشه موفق می شود. به طور کلی مادربزرگ ما یک مرجع است. شروع کردم به شکایت از سرنوشت زن و سخت آه کشیدن. آنها می گویند ، همه چیز ، احتمالاً هرگز خواستگاری من را ملاقات نخواهد کرد.

سپس مادربزرگ من به من گفت ، آنها می گویند ، چه رنجی می بری ، نباید رنج بکشی ، بلکه باید با تجارت سر و کار داشته باشی ، و او این فال را می داند که به لطف آن می توانی ناهنجاری خود را بدون تلاش زیاد پیدا کنی.

در آینده بسیار نزدیک لازم است که به فروشگاه بروم و دمپایی مردانه بخرم ، اما نه فقط هر نوع ، بلکه دقیقاً آنهایی که مناسب مرد رویاهای من هستند. اگر می خواهید در خانه خود آرام باشید ، باید ملایم و گرم و در رنگ های روشن بخرید. اگر من یک تاجر می خواهم ، گران ترین چرم ها هستند. اگر از پول پشیمان شوم و ارزان ترین ، اولین ها را بخرم ، آنگاه مرد چنین خواهد شد: تنبل ، درآمد کم ، بیهوده.

سپس باید آنها را کنار من بگذارید و با صبر و حوصله منتظر بمانید ، و مهمتر از همه ، اجازه ندهید کسی آنها را بپوشد ، و آنها را به هیچ مهمان ارائه ندهید. مادربزرگم به من اطمینان داد: "خواهی دید ، نوه ، صاحب دمپایی در ساعت مناسب ظاهر خواهد شد."

نیمه مشکوک ، نیمی که می خواستم مادربزرگ عزیزم را راضی کنم ، با این وجود رفتم و دمپایی ، زیبا ترین ، گران ترین و راحت ترین ظاهر را خریدم و آنها را کنار من گذاشتم. و خواسته یا ناخواسته ، من بی وقفه به آن فکر کردم ، به آنها نگاه کردم و صاحبشان را معرفی کردم.

کمتر از یک ماه بعد ، با مردی آشنا شدم که بلافاصله دوستش داشتم. و این احساس را داشتم که مدتهاست او را می شناسم و اینکه ما کاملاً یکدیگر را درک می کنیم. همه چیز خیلی سریع پیشرفت کرد و شش ماه بعد او از من خواستگاری کرد.

آیا دمپایی به من کمک کرد ، یا ضمیر ناخودآگاه من ، که در آن لحظه برای ملاقات با مرد رویاهای من تنظیم شده بود ، یا این همه یک تصادف است ، شما تصمیم می گیرید. و من به مادربزرگم پیشنهاد دادم که یکی از ساقدوش ها باشد!

توصیه شده: